غربت سرای جانبازان ربذه نشین
ازدردسخن گفتن واز درد شنیدن با مردم بیدرد ندانی که چه سخت است ؟

      زوریک مرادی مسیحی(مرادیان) ،از جمله شهیدان دوران دفاع مقدس است كه 19 مهر ماه 59 در پیرانشهر به شهادت رسید؛ این شهید در لشگر ‌64 پیاده ارومیه خدمت می‌كرد. شهید زوریك مرادیان تنها فرزند پسر زوج زحمتكش «واهان» و «كاتاری» در هفتم تیرماه ‌1339 در تهران چشم به جهان گشود. در سال‌های تحصیل دوران ابتدایی در دبستان «ساهاكیان»،با این كه به اتفاق والدین و چهار خواهر خویش:«دیانا»،«اُفیك»،«ژانت» و«روبینا» در یك اطاق زندگی می‌كرد، لیكن همیشه شاگرد اول بود. تحصیلات دوره راهنمایی و متوسطه را در دبیرستان ارامنه «كوشش داوتیان» ادامه داد، اما در عین ناباوری خویشاوندان و دوستان و با وجود قبولی در امتحانات اعزام به خارج، این جوان بااستعداد، سال آخر دبیرستان را ناتمام گذارده و داوطلبانه چند ماه پیش از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به خدمت سربازی رفت. 
پس از طی سه ماه دوره آموزشی در شاهرود به لشگر ‌64 ارومیه منتقل شد. سرانجام بعد از هشت ماه خدمت و در حدود سه ماه پس از اینكه همرزمانش با استفاده از باقی‌مانده پلو و چوب كبریت، برایش كیك آماده كرده و جشن تولد او را در سنگر برگزار كردند بر اثر اصابت تركش خمپاره و جراحت شدید، تقریبا ‌19 روز بعد از شروع جنگ تحمیلی به خیل عظیم شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس پیوست. 
وی اولین شهید نظامی ارمنی تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران محسوب می‌شود. با شهادت «زوریك» كوچه‌ای كه وی در محله «حشمتیه» (سردارآباد) در آن ساكن بود، در سوگ فرو رفت. همسایگان مسلمان اطراف منزل خانواده مرادیان دسته دسته با گریه همدردی خود را اعلام می‌كردند. آن‌ها، دو حجله نیز برای شهید مرادیان در سر كوچه قرار دادند. 
پیكر اولین شهید نظامی ارمنی زوریك مرادیان، پس از انجام مراسم مذهبی در روز بیست‌ و چهارم مهر ‌1359 در گورستان ارامنه (در جاده خراسان) در میان حزن و اندوه جمعیت كثیری به خاك سپرده شد. خصوصیات فردی و زندگی شهید زوریك مرادیان
به روایت مادرش : بعد از سه ماه (از شروع خدمت زوریك) ما نمی‌دانستیم كه جنگ شروع خواهد شد. نزدیك بهار بود كه او (زوریك) به دخترم زنگ زد و گفت كه می‌خواهند ما را ببرند اطراف ارومیه. ایام «عید پاك» بود و گفت كه با قطار ما را می‌برند. ما هم جمع شدیم، آجیل و تخم‌مرغ رنگ شده و چیزهای دیگر با خود بردیم. رفتیم پیش زوریك. گفتند: آماده‌باش است. ما آن موقع نمی‌فهمیدیم كه آماده‌باش یعنی چه؟ بالاخره آن‌ها را از آنجا بردند.
در نامه نوشته بود كه مادرجان تمام دوستانم از چیزهایی كه داده بودی، خوردند، تخم‌مرغ‌های رنگ‌شده را نیز همین‌طور. 
همیشه نامه می‌داد كه خوب هستند تا اینكه خبر دادند كه ما را به «پیرانشهر» می‌برند. هر وقت كه به مرخصی می‌آمد می‌گفت: مادرجان، نگران من نباش، مرا خیلی دوست دارند، (اعضای اصلی) خانواده، همه اینجا هستند. ولی مثل اینكه به من الهام می‌شد، می‌گفتم: زوریك جان خیلی مواظب خودت باش. او ‌9 ماه خدمت كرده بود. پدرش روی تریلی كار می‌كرد. یك روز صبح بیدار شدم به پدرش گفتم: خیلی نگران و دلواپس هستم. شب خواب دیدم، مثل اینكه زانوی «زوریك» تیر خورده و خونی شده بود. جیغ كشیدم، ولی «زوریك» دست گذاشت روی پایش و گفت چیزی نشده است.  تقریبا ‌19 روز بعد از شروع جنگ تحمیلی به خیل عظیم شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس  
پیوست .  
                                   
روز بعد توی كوچه دو سرباز را دیدم كه همین‌طور به درب ما نگاه می‌كردند، مثل اینكه دنبال
آدرسی باشند. گفتم، خدایا اینها كی هستند؟ چند قدم نرفته، باز ایستادم. همسایه‌های ما همه مسلمان بودند. ما در «حشمتیه» زندگی می‌كردیم و در آن موقع همسایه روبه‌رویی ما از آن طرف آمد. از زبان سربازها فقط نام «مرادی» را شنیدم: سرباز زوریک مرادی خانه‌شان كجاست؟ برگشتم، گفتم: بله پسرم است، من مادرش هستم. چیه، شما دوستان «زوریك» هستید؟ یك كاغذ در دستش بود و هی آن كاغذ را توی دستش جمع می‌كرد. گفت: مادر، تو خونه‌تون مرد هست؟ این را كه گفت، من جیغ كشیده و از هوش رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم. چشم باز كردم و دیدم تمام همسایه‌ها و فامیل جمع شده‌اند. فهمیدم كه پسرم شهید شده است. 
از آن روز به بعد شوهرم زمین‌گیر شد. فقط ‌9 نوبت در بیمارستان بستری شده است. او نتوانست سر كار برود. دوستان مسلمان زوریك برایش حجله گذاشتند، بالا و پایین كوچه و خیلی زیاد با ما همدردی و نسبت به ما ابراز محبت كردند. برای زوریك در مسجد ختم گرفتند. بعد از چهلم زوریك یكی از دوستان مسلمان او نیز در كوچه ما به شهادت رسید. به ما گفتند چون زوریك اول شهید شده، اسم كوچه را به نام زوریك مرادی می‌گذاریم، ولی شوهرم نپذیرفت: 
حسین نیز از دوستان زوریك بوده و آن دو همبازی بوده‌اند. اسم كوچه را به نام حسین بگذارید و اسم كوچه را به نام حسین گرامی، نام‌گذاری نمودند. 
آقای مهندس وارطانیان، نماینده سابق ارامنه تهران و شمال مجلس شورای اسلامی برای هفتم و چلهم فوت پدر زوریك به منزل ما آمده‌اند. برای خرید این خانه هم، آقای وارطانیان به ما كمك كردند. به بنیاد شهید رفتم. كمی، آن‌ها به ما كمك كرده‌اند و كمی هم ما گذاشتیم و این خانه را خریدیم. موقع بیماری شوهرم، آقای مهندس وارطانیان هر ماه یا ‌15 روز یكبار به دیدن شوهرم می‌آمد. اگر ما تنها بودیم، اصلا نمی‌دانستیم كه چكار باید می‌كردیم. اگر این همدردی و كمك مردم نبود، ما نمی‌توانستیم داغ از دست دادن فرزند خود را تحمل كنیم. پدرش دوبار «زوریك» را در خواب دیده است: زوریك به پدرش نزدیك شده و می‌گوید: پدر چرا اینجا ایستاده‌ای؟ پدرش گفت: پس چكار كنم؟ گفت: بیا اینجا پیش من، ببین چه باغ بزرگی خریده‌ام، ببین چه باغی است، وسط آن، درخت سیب قرمز است. پدرش بعد از شهادت زوریك مریض شد و فوت كرد و دخترم نیز به m.s دچار گردید. ما تمام وسایل زوریك را حفظ كردیم، حتی لباسی را كه آخرین‌بار به تن داشته است. 

                                                              روحش شاد و یادش گرامی
 

ارسال در تاريخ شنبه 20 فروردين 1390برچسب:, توسط احمدفرهنگ

 دیروز یکی از سرداران و رزمندگان دوران ۸ سال دفاع مقدس تلفن کرده بود و بنده  و  خانواده ام را به خانه ی اجاره ای خویش دعوت کرد ! بنده هم با هزاران زحمت ویلچر نشینی خودم را مکلف دیدم که سری به این عزیز فراموش شده بزنم ودردهایش را بشنوم و سنگ صبورش باشم ! خلاصه گفته های این عزیز را با حفظ کرامات انسانی بی کم وکاست برای شما عزیزان تقدیم میدارم . حاجی جون تو خوب یادته که من چندبار شیمیائی شدم . ۱- خیبر ۲- بدر ۳- والفجرهشت ۴- کربلای پنج ۵- نصرهفت ۶-بیت المقدس ۲ و ۳ ! من اینک با وجود ترکش های متعدد در نواحی سر و صورت و دستها و کمر ۴۵٪ جانبازم و چندسالیست که شیمیائیم عود کرده و شدت آن در ریه ها و چشم هایم بحدیست که پزشکان معالجم داروهای (سروتاید فرانسه و سپس استرالیاو ..... که همگی خارجیست تجویز میکنند ) ولی بنیاد به علت عدم داشتن درصدشیمیائی از تحویل داروها خوداری میکند و ماهانه ۲۵۰هزارتومان هزینه دارو پرداخت میکنم ! البته در سال ۱۳۸۳ به گواهی عزیزان همرزمم سپاه مرا به کمیسیون بدوی معرفی کرد ودر آن کمیسیون تائید شدم و به من صورتسانحه صادرکردند ولی بنیاد بدون هرگونه معاینه حضوری صفردرصد اعلام کرد و دوباره در سال ۱۳۸۸ هم دوباره به راهنمائی شما به سپاه مراجعه کردم و ماجرا را پیگیری کردم که نهایتا به کمیسیون عالی سپاه معرفی و با کلی معاینه توسط فوق متخصصان ریه و پوست وچشم شیمیائی شدید تشخیص دادند و نظریه کمیسیون عالی سپاه راجهت اقدام به بنیاد ارسال کردند ولی متاسفانه بعد از یکسال بازهم بدون معاینه حضوری اعلام کرده اند که ضایعات مشاهده شده در اچ آرسی تی و اسپیرومتری ربطی به ضایعات شیمیائی ندارد ! با این هزینه ها ی ماهانه داروئی چکار کنم   ؟   میخوام برام یه وصیت نامه بنویسی واین مظلومیت ها را بنویسی و من راضی نیستم که بنیاد برایم هزینه ای چه از بابت حقوق حالت اشتغال وغیره پرداخت کند   !   اشک امانم را بریده بود ونمیدانستم که چه بگویم ؟ بی اختیار شماره تلفن همراه برادرعزیز مدیرکل بنیاداستان را گرفتم و با عصانیت موضوع را مطرح کردم که این چه وضعیه که هزینه داروی جانباز را هم بنیاد متقبل نشود ؟ و نظریه کمیسیون عالی سپاه راهم بدون معاینه مردود اعلام کنند ؟ که جواب شنیدم که برادر عزیز فوق با مسئول محترم بهداشت درمان استان مشکل دارد و برادرعزیز مسئول کمیسیون پزشکی بنیاد مرکزهم با نظریه این عزیز مسئول استان اعلام نظر کرده است !  وجدان در این پزشک معتمد عزیز چگونه مرده است ؟  مگر سوگند پزشکی ندارید ؟ چگونه بدون معاینه نظریه میدهید ؟  در نتیجه این نظریه خانواده ای را به فلاکت میکشانيد !  اگر علم غيب داريد  كه به اينهمه كميسيون و آزمايشات وغيره كه هيچ نيازي نيست و  با علم غيب شما تمام مشكلات حل است و  هزينه هاي انجام كميسيون پزشكي هم بر جيب بيت المال سنگيني نمي كند ! والا با اظهار نظر غير كارشناسي (يعني غيرمتخصص ريه ) نظر دادن نوبر بزرگيه كه اينك فقط بنياد بلد است !            آقای زریبافان ! اینها که عرض شد در حیطه کاری شما انجام میشود و مسئول شرعی وقانونی آن شما هستید نه کسی دیگری !  آیا به نتیجه کمیسیونها ی آنجام شده اشراف دارید ؟  واگر اشراف ندارید بخدای خود و در روز قیامت پاسخ شهداء را چه خواهید داد؟ اینها که عرض شد ادای تکلیف شرعی است نه خدای ناکرده بی حرمتی و ....... واعراض سیاسی ! امید است که گوش شنوائی باشد و درداین عزیزان را دراین دنیای وانفسا شنیده و مرحم نهد نه اینکه در دادگاه الهی مورد رسیدگی قرار گرفته باشد نام این عزیز با تمام مدارک استنادی محفوظ است که درصورت نیاز با حفظ کرامات ارائه میگردد .            استفاده از این مطلب با ذکر منبع وبلاگ بلامانع است ! 

ارسال در تاريخ شنبه 13 فروردين 1390برچسب:, توسط احمدفرهنگ

اسفندماه ديگري رسيد و بازهم بوي عطرتان بمشامم رسيد ولي بي شما برما چگونه گذشت ؟ چرا نمي پرسيد كه بي شما بر ما چه گذشت ؟ ما با شما عهدي بسته بوديم نا گسستني و برسر عهد خويش مانديم ولي چه ماندني ! روي زرد ما شاهد چگونه ماندنمان است و دل پر خونمان حاكي از حرمان جدائي ! آقا مهدي چرا نمي پرسي كه برما بي شما چه گذشت ؟ آنانكه برشما عرصه را تنگ كردند واز پشت جبهه خنجر به پهلويتان زدند اينك عرصه دار ميدان شده اند و به برادران هم عهدت عرصه را تنگ كرده اند ! يادت هست روزي را كه در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع)حال عجيبي داشتي ومن در كنارتو از حال عجيب ات پرسيدم و گفتي : دعا كن تا شهادت نصيبم شود ! و من گريان گفتم : دعا ميكنم كه باهم شهيد شويم ! لبخندي زدي و مرور وقايعي كه حدودسه ماه واندي پيش در تبريز اتفاق افتاد و من در كنارت بودم را يادآور شدي و سپس بعداز مرور آن حوادث لبخندي به من زدي و گفتي : تو مي ماني و پيام رسان شهدا ميشوي ! ولي لبت را باز مكن براي سخن گفتن جزبه رضاي حق ! و آنگاه كه متوجه هق هق گريه هايم شدي گفتي : روزي فرا خواهد رسيد كه مارا آنچه كه نبوديم به نسل هاي بعدي معرفي ميكنند و تو بايد آنروز زبانت را به رضاي حق باز كني و بگويي كه بسيجي با دلي پر از درد چگونه به ميدان جهاد رفت و چگونه مظلومانه به شهادت رسيد !  امروز كه اين مطالب را برشته تحرير در مي آورم دردهاي جدائي شما را به يك طرف نهاده و غربت خويش را به طرف نهاده ولي داغ هائي را منافقان آنروز و امروز كه ما آنها را فراريان جنگ نام نهاده بوديم و به ريشمان مي خنديدند ميدانداري مي كنند و ما جز خون دل خوردن كاري نتوانيم كرد ! حتما مصطفي (الموسوي)آمد پيشتان و قصه ما را براي شما نقل كرد كه بعد از شما ما غربت نشين شديم و گاهي هم نامحرم ؟                                           بعد از عملیات خیبر، دشمن علاوه بر سازماندهی سپاه های اول، دوم، سوم و چهارم، اقدام به تشکیل فرماندهی شرق دجله و رده های مواضع پدافندی در سراسر منطقه جنوب کرد و در مسیر آب راه ها و در داخل نیزارها کمین هایی قرار داد تا در صورت هجوم نیروهای ایرانی، نقش هشدار دهنده و تاخیری داشته باشند و از نزدیکی نیروهای شناسایی به خط دشمن نیز ممانعت به عمل آورد و به منظور زیر نظر داشتن هرگونه تحرک و داشتن دید کلی بر هور و اطراف آن دکل های متعددی را نصب کرد. گذشته از کمین و نصب دکل ها، در آب راه ها موانع قابل ملاحظه ای ایجاد کرد که گذشتن از آن ها بسیار سخت و بلکه غیر ممکن می نمود. بعد از این موانع، سیل بندی هم مشرف بر آب به عرض 12 متر و ارتفاع 2 متر احداث کرده و بر روی آن سنگرهای متعددی تعبیه، که از سه جهت، دارای دید کافی بر روی آب بود.
در حالی که دستیابی به یک جناح از دشمن در شمال بصره و قطع جاده مهم بصره – العماره، که می توانست منطقه مانور مناسبی را برای عملیات های آینده به سمت بصره و یا العماره باز نموده و دروازه جدیدی را برای ورود به مناطق خشکی جدید بگشاید، هم چنان به عنوان یک هدف مهم تلقی می شد؛ عواملی هم چون تجربیات به دست آمده از عملیات خیبر در خصوص الزامات پشتیبانی و تاکتیکی و عملیات آبی و خاکی، جبران بسیاری از نواقص و کمبودهای مهندسی موجود در عملیات مذکور، در اختیار داشتن جزایر مجنون به عنوان مناطق واسط و سرپل که امکان تمرکز نیروها و انتقال تجهیزات به جلو را تسهیل می نمود، موجب شدند منطقه غرب هورالهویزه مجدداً برای انجام عملیات بزرگ بعدی انتخاب گردد.
اهداف عملیات
دستیابی و تسلط بر جاده العماره – بصره و نیز راهیابی به مرکز اصلی هورهای غرب دجله – که استان های ناصریه، بصره و العماره را احاطه کرده است – و هم چنین تسلط بر شرق دجله همراه با انهدام نیرو از جمله اهداف این عملیات بود.
هم چنین تسلط بر شرق دجله همراه با انهدام نیرو از جمله اهداف این عملیات بود. هم چنین، پاکسازی پاسگاه های ترابه، بلال، ابولیله و نیز روستاهای البیضه، الصخره، پَد خندق و انهدام پل های العزیر، خندق و ... در حد شمالی منطقه عملیات؛ و پاکسازی روستاها و انهدام پل هایی همچون جوبیر و ... در حد جنوبی منطقه در دستور عملیات بود.

 

سردارشهيد آقا مهدي باكري به همراه سردارشهيد اصغرقصاب عبدالهي(فرمانده گردان امام حسين(ع)ل31عاشورا)

منطقه عملیات منطقه عملیات در غرب هورالهویزه واقع است که از شمال به ترابه و زجیه و از جنوب به القرنه و کانال سوئیب محدود می گردد. این منطقه دارای دو نوع طبیعت متفاوت است: یک خشکی در قسمت غربی که حداقل عرض آن 2 کیلومتر در زجیه و حداکثر عرض آن 8 تا 9 کیلومتر در عزیر و الهاله می باشد و 2 هور بزرگ (هورالهویزه در شرق و هورالحمار در غرب) این خشکی را احاطه نموده اند.
طول منطقه عملیات از ترابه تا الهویدی حدود 50 کیلومتر می باشد. زمین آن از جنس خاک رس نمکی و به حالت گرد است. در نزدیکی سیل بندهای هور نیز با نشست آب، منطقه حالت باتلاقی به خود می گیرد.
هم چنین، منطقه مذکور توسط رودخانه دجله به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می شود که 4/3 خشکی منطقه در شرق رودخانه واقع است. جاده حساس و مهم بغداد – بصره نیز در غرب رودخانه واقع است.
وسعت کل منطقه عملیات اعم از خشکی و هور 1000 کیلومتر مربع می باشد که 250 کیلومتر مربع آن خشکی و مابقی آن هور می باشد، دراین منطقه یکی از بزرگ ترین ذخایر نفت عراق موجود می باشد که دولت عراق مشغول بررسی و نقشه برداری آن شده بود.
استعداد دشمن
از منطقه قلعه صالح تا نهر سوئیب تحت فرماندهی نیروهای شرق دجله بود. استعداد و نحوه گسترش یگان های دشمن به صورت زیر بود:
الف – فرماندهی دفاع الاهوار؛ از قلعه صالح تا الکساره:
دو گردان کماندویی یوسف و عبدالله از لشکر 10.
تیپ 2 کماندویی سپاه چهارم .
ب – لشکر 35 پیاده؛ از منطقه الکساره تا نهر روطه.
تیپ 429 پیاده با پیاده با 3 گردان .
تیپ 94 پیاده با 3 گردان.
قاطع القادسیه، خالد، الصنادیه، صدام، دینار الثانی.
دو گردان کماندویی الفیحا و محمد قاسم از لشکر 5 مکانیزه.
نیروهای کماندو الشیبانی.
4 گردان تانک .
5 گردان توپخانه.
ج – فرماندهی نیروهای دفاع از بصره، از نهر روطه تا نهر سوئیب :
تیپ 93 پیاده با 3 گردان.
تیپ 703 پیاده با 3 گردان.
قاطع الشهید .
یک گردان تانک.
یک گردان توپخانه.
د – لشکر 31 پیاده ، از نهر سوئیب تاپاسگاه طلائیه:
تیپ 118 پیاده.
تیپ 49 پیاده.
تیپ 605 پیاده.
سه گردان توپخانه.
نیروهای که دشمن حین عملیات برای پاتک وارد منطقه کرد نیز عبارت بودند از:
لشکر 10 زرهی با تیپ های 17 و 42 زرهی و 24 مکانیزه.
لشکر گارد ریاست جمهوری با تیپ های 1 مکانیزه، 2 زرهی، 3 نیروی مخصوص و 4 زرهی.
لشکر 4 پیاده کوهستانی با تیپ های 5، 18 و 29 پیاده.
لشکر 6 زرهی با تیپ های 16 و 30 زرهی و 25 مکانیزه.
لشکر 1 مکانیزه با تیپ های 27 مکانیزه، 34 زرهی و 51 مختلط.
لشکر 5 مکانیزه با تیپ های 20 و 15 مکانیزه.
تیپ های 65، 66 و 68 نیروی مخصوص.
تیپ 10 زرهی.
قوای خودی
نیروهای عمل کننده در منطقه تحت پوشش سه قرارگاه عملیاتی و با فرماندهی مرکزی قرارگاه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به شرح زیر تشکیل گردیده بود:
قرارگاه نجف تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت:
لشکر 25 کربلا.
لشکر 14 امام حسین علیه السلام.
لشکر 5 نصر.
لشکر 7 ولی عصر (عج).
تیپ 15 امام حسن علیه السلام.
تیپ 18 الغدیر.
تیپ 21 امام رضا علیه السلام.
گردان های ویژه شهید صدر.
گروه 22 توپخانه (2 گردان).
گروه 40 توپخانه رسالت (1 آتشبار).
لشکر 77 پیاده ارتش.
محدوده عملیاتی قرارگاه نجف: از منطقه ترابه تا آب راه نینوا .
قرارگاه کربلا تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاءصلی الله علیه و آله وسلم هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت:
لشکر 17 علی ابن ابی طالب علیه السلام.
لشکر 31 عاشورا.
لشکر 8 نجف اشرف.
لشکر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم.
تیپ مستقل 44 قمربنی هاشم علیه السلام.
لشکر 21 پیاده ارتش با 9 گردان پیاده، 2 گردان مکانیزه و 3 گردان تانک.
لشکر 28 پیاده ارتش.
گردان های 327، 350، 347، القارعه، 397، 372، 364 و 343 توپخانه.
محدود عملیاتی قرارگاه کربلا: از جنوب خط حد قرارگاه نجف تا شمال پَد الهویدی
قرارگاه نوح تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت:
لشکر 41 ثارا... .
تیپ احمد ابن موسی.
محدوده عملیاتی قرارگاه نوح: از پد الهویدی تا کانال سوئیب.
هم چنین، دو قرارگاه ظفر 1 و 2 تحت نظر قرارگاه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم برای قرارگاه های نجف و کربلا منظور شده بود:
الف – قرارگاه ظفر 1
از سپاه، تیپ ویژه شهدا
از ارتش، تیپ 1 از لشکر 23 نوهد
ب – قرارگاه ظفر 2
از سپاه، تیپ مستقل 33 المهدی (عج)
از ارتش، تیپ مستقل 55 هوابرد (4)
در مجموع، نیروهای عمل کننده سپاه عبارت بودند از: 345/31 بسیج، 964/13وظیفه و 17010 طرح عملیات
برای انجام عملیات، منطقه مورد نظر به دو محور شمالی و جنوبی تقسیم شد. محور شمالی به قرارگاه نجف، و محور جنوبی به قرارگاه کربلا واگذار شد.
قرارگاه نجف از شمال البیضه تا امتداد آب راه جمل، و قرارگاه کربلا از شمال، مقابل آب راه جمل و روستای نخیره در شرق دجله؛ و از جنوب، منطقه القرنه (خط الهاله) وارد عمل می شدند. قرارگاه نوح علیه السلام نیز ماموریت داشت ضمن تصرف پدافندی و گسترش در آن محور، به سوی پل زردان پیشروی کند و سپس کانال سوئیب را شکافته و آب را به سمت بصره جاری نماید.
 هم چنین به دو قرارگاه فرعی ظفر و نجف 2 ماموریت های جداگانه ای به صورت احتیاط و نیز انجام عملیات فریب واگذار شد. به این ترتیب که قرارگاه ظفر می باید آماده می شد تا در صورت امکان به طریق هلی برد از العزیز به طرف شمال – در غرب روخانه دجله – حرکت کند. نجف 2 نیز ماموریت اجرای آتش روی جاده العماره – بصره و شمال پل العزیر به عهده داشت.
         شرح عملیات
عملیات در ساعت 23 روز 20/12/1363 با اسم رمز مبارک یاالله، یاالله، یاالله و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهراسلام‌الله‌علیه آغاز گردید و در همان ساعات اولیه، تمامی خطوط و استحکامات دشمن به سرعت در هم کوبیده شد.
در منطقه قرارگاه کربلا، لشکرهای 8 و 31 به سرعت خود رابه خط دوم دشمن رسانده و در ساعت 2 بامداد پس از پاکسازی این خط که دارای تعدادی مین پراکنده نیز بود، به سمت دجله حرکت نمودند. تیپ 44 نیز پس از شکستن خط اول، سریعا یک گردان 110 نفری انفجار را به همراه مواد لازم از روی جاده خاکی جوبیر به سمت پل فرستاد و در ساعت 02:30 اعلام کرد که پل بتونی جوبیر را از دوطرف منهدم نموده است.  
در منطقه قرارگاه نجف، به علت وجود چند کمین در فاصله زیادی از خطوط اول دشمن، موج دوم نیروها که می بایست از آبراه های اصلی حرکت کنند با این کمین ها درگیر و در نتیجه متوقف شدند و تا ساعاتی بعد مشغول پاکسازی منطقه گردیدند.
یکی از یگان های قرارگاه نوح نیز در قسمت پَد الهویدی و سیل بند اول دشمن به سیم های خاردار و موانع دشمن برخورد کرد و سپس با تعویض محور و حل مشکلات در ساعت 3 بامداد خط اول را شکسته و پاکسازی پَد الهویدی را تا ساعت 03:20 به پایان رساند و سپس به سمت داخل پیشروی کرد. 
در آغاز روشنایی صبح (ساعت 6) قرارگاه نجف پاکسازی خط اول خود را به جز البیضه به اتمام رساند در حالی که واحدهایی از لشکرهای 7، 5 و 14 روی خط دوم درگیر بودند. در این میان، نیروهای لشکر 25 به علت طولانی بودن مسیر خود تا صبح به هدف نرسیده و به عقب بازگشتند. منطقه ترابه نیز به طور کامل پاکسازی گردید.
پس از الحاق نیروهای قرارگاه کربلا در خطوط اول و دوم، لشکر 17 از سمت شمال به سمت دجله اقدام به پدافند به سمت شمال نمود و واحدهایی از لشکرهای 8 و 31 به کنار دجله رسیدند. 
در منطقه قرارگاه نوح نیز لشکر 41، پَد الهویدی و سیل بند اول را پاکسازی کرد.
با شروع روشنایی صبح، پاتک های دشمن نیز آغاز شد. فشارهای ممتد دشمن در طول روز اول منجر به بازپس گیری پَد الهویدی و رخنه محدود در چند محور دیگر گردید. در شب دوم، واحدهایی از قرارگاه نجف در محور چهارراه دوم پَد خندق و جنوب آن وارد عمل شدند. لیکن با مقاومت دشمن مجبور شدند به مواضع قبلی خود بازگردند. در این میان، قرارگاه کربلا موفق شد منطقه پیشرفتگی رودخانه دجله و جنوب جوبیر(کیسه ای) را تصرف و تامین نماید. هم چنین، واحدهایی از این قرارگاه موفق شدند خود را به دجله رسانده و ضمن وارد آوردن ضربات موثری بر دشمن، رو به جنوب پدافند نمایند.
با شروع روشنایی صبح روز دوم، پاتک های دشمن با شدت بیشتری آغاز گردید و تا پایان این روز موفق به تصرف سیل بند دوم و الصخره و رخنه در برخی نقاط سیل بند اول در جنوب و شمال پَد خندق گردید.
در منطقه قرارگاه کربلا، پاتک های دشمن عمدتاً از منطقه الهاله به سمت همایون انجام شد که پس از انهدام تعدادی تانک و نفربر و به گل نشستن تعدادی دیگر، دشمن بدون نتیجه عقب نشست.
در روز سوم عملیات، با بمباران هوایی دشمن تعدادی از واحدهای قرارگاه نجف در وضع نامناسبی قرار گرفتند. چهار راه پَد خندق نیز به دست دشمن افتاد و نیروهای خودی در 600 متری شرق این چهار راه مستقر گردیدند.
در شب و روز چهارم عملیات، واحدهای قرارگاه نجف در شمال چهارراه پَد خندق به دلیل عدم الحاق به جنوب و نیز فشار دشمن، به مواضع اولیه خود عقب نشینی کردند. هم چنین یکی از واحدهای قرارگاه کربلا از خط صفین 3 به سمت شمال تک نمود که در بعضی از محورها تا جاده خندق پیشروی کرد، لیکن به دلیل عدم پاکسازی منطقه و نیز عدم الحاق با نیروهای قرارگاه نجف مجبور شد به خط صفین 3 باز گردد. سپس، پاتک های شدید دشمن به خط پدافندی صفین 3 آغاز شد. در این پاتک ها، دشمن نتوانست رخنه ای در خط پدافندی مذکور ایجاد کند.
در شب پنجم، قرارگاه کربلا با نیروهای باقی مانده خود به غرب دجله تک نمود. اگر چه این قرارگاه توانست ضمن انهدام نیروهای دشمن مستقر در شرق برگراه، قسمت اعظم پل ابوعران را تخریب کند، لیکن با فشارها دشمن از سمت شمال، جنوب و جنوب شرقی تا صبح روز پنجم (25/12/1363) مجبور شد منطقه غرب دجله رابه جز سیل بند غربی – در داخل کیسه ای – را تخلیه کند.
با روشنایی صبح روز پنجم پاتک های دشمن با شدت تمام آغاز گردید و تا بعد از ظهر این روز دشمن موفق به ایجاد رخنه در کناره شرقی دجله و برهم زدن آرایش پدافندی خودی گردید. آتش توپخانه دشمن نیز از این روز شدت گرفته و خطوط اول و دوم و سیل بند عقب آب راه ها را مورد هدف قرار داد. 

با روشنایی صبح روز ششم، پاتک های دشمن ادامه یافت که در ساعت 10 صبح خط صفین 3 به طور کامل به پشت جاده النهیر، جمل 3 منتقل شد. با فشار دشمن و پراکندگی واحد های خودی وضعیت خط بسیار نامساعد بود. بر همین اساس و به دلیل عدم تضمین برای حفظ خط پَدافندی شمال منطقه با توجه به این که در صورت شکستن خط فوق، تمامی نیروهای منطقه درخطر انهدام قرار می گرفتند، تصمیم گرفته شد عقب نشینی شود. این عقب نشینی از ساعت 5 بعد از ظهر 26/12/1363 آغاز شد و تا ساعت 10 شب به پایان رسید و پل پَد چهارم در چند نقطه منهدم و قطع گردید. منطقه ترابه و پَد خندق تا 700 متری شرق چهار راه پَد در دست نیروهای خودی باقی ماند.
در شب 2/1/1364 دشمن به روستای ترابه پاتک کرد که با دادن 16 اسیر و تعدادی تلفات مجبور شد عقب نشینی کند.
نتایج عملیات
طی عملیات بدرعلاوه بر تلفات سنگین که به دشمن وارد شد، بیش از 500 کیلومتر مربع از منطقه هور از جمله روستاهای ترابه، لحوک، نهروان، فجره و نیز جاده خندق به طول 13 کیلومتر، که فاصله آن با جاده العماره – بصره 6 کیلومتر است، به تصرف نیروهای خودی درآمد.
لازم به ذکر است که پس از این عملیات، عراق با استفاده از پشتیبانی هوایی و موشکی خود به حملات گسترده به شهرها و مناطق مسکونی و نیز کشتی های حامل نفت ایران مبادرت ورزید.
تلفات و خسارات وارده به دشمن
تلفات و خسارات وارده به دشمن طی عملیات بدر به شرح ذیل می باشد:
کشته و زخمی شدن بیش از ده هزار نفر.
به اسارت در آمدن 3200 نفر.
انهدام 250 تانک و نفربر
انهدام 40 قبضه انواع توپ.
انهدام 200 خودرو.
انهدام 60 قبضه انواع خمپاره انداز.
انهدام 15 دستگاه مهندسی.
انهدام 4 هواپیمای PC – V .
انهدام 2 هواپیمای میگ و سوخو.
انهدام 4 هلی کوپتر.
به غنیمت گرفته شدن 50 قبضه انواع خمپاره انداز.
به غنیمت گرفته شدن 2 دستگاه رادار رازیت.

ارسال در تاريخ پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, توسط احمدفرهنگ

 

www.sohagroup.com  بخوانید و ببینید که چنین آدمهایی هم در این کشور زندگی کرده اند !زماني‌ كه بچه بوديم، باغ انار بزرگی داشتيم كه ما بچه ها خيلی دوست داشتيم، تابستونا كه گرماي شهر طاقت فرسا ميشد، براي چند هفته اي كوچ مي كرديم به اين باغ خوش آب و هوا كه حدوداً 30 كيلومتري با شهر فاصله داشت، اكثراً فاميل هاي نزديك هم براي چند روزي ميومدن و با بچه هاشون، در اين باغ مهمون ما بودن، روزهاي بسيار خوش و خاطره انگيزي ما در اين باغ گذرونديم اما خاطره اي كه میخوام براتون تعريف كنم، شايد زياد خاطره خوشی نيست اما درس بزرگی شد براي من در زندگيم!    تا جايی كه يادمه، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن چونكه وقت جمع كردن انارها رسيده بود، 8-9 سالم بيشتر نبود، اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم! بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه!     بعد از نهار بود كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود! با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی، بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!   غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي‌ اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!                                                                             پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون! بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم گذاشت روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت! من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم  !   كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورتمو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی، علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي مردي جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره!                                 شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره ! كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...

ارسال در تاريخ یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:, توسط احمدفرهنگ

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هردو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.
پسرک پرسید:"ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین؟" کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم:"بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم."
آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: "ببخشین خانم! شما پولدارین؟"
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم:"من اوه… نه!"
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت: "آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره."
آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم

 www.sohagroup.com

ارسال در تاريخ یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:, توسط احمدفرهنگ

آيا شما هم بهلول را عاقل ميدانيد و يا مثل عده ديگر او را ديوانه مي پنداريد ؟ همانقدر مسلم است كه بهلول كلماتي را گفته كه دانشمندان عصر خويش هم از درك آن عاجز بودند براي مثال به نكته زير توجه كنيد : 


روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد.

خلیفه گفت: مرا پندی بده!

بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟

گفت:...

صد دینار طلا.

پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟

گفت: نصف پادشاهی‌ام را.

بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟

گفت: نیم دیگر سلطنتم را.

بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.
ارسال در تاريخ جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, توسط احمدفرهنگ

 

امشب ای یاران زمن یادی کنید             

در پناه خویش امدادی کنید           

از حصار کوفه  آزادم کنید         

یک نوازش کرده دلشادم کنید              

فرازی از آخرین سخنرانی سردارشهید حمید باکری (قائم مقام فرمانده لشکر۳۱عاشورا)قبل ازآغازعملیات خیبر : ای رزمندگان اسلام دعا کنيد که خداوند شهادت را نصيب شما کند که در غير اين صورت زماني فراميرسد که جنگ تمام مي شود و رزمندگان سه دسته مي شوند:

1- دسته اي به مخالفت با گذشته خود بر ميخيزند و از گذشته خود پشيمان اند.

2- دسته اي راه بي تفاوتي را برميگزينند و در زندگي مادي غرق مي شوند و همه چيز را فراموش مي کنند.

3- دسته سوم به گذشته خود وفادار مي مانند و احساس مسئوليت مي کنند که از شدت غصه ها و مصائب دق خواهند کرد.

پس از خدا بخواهيد با وصال شهادت از عواقب زندگي بعد از جنگ در امان بمانيد چون عاقبت دو دسته اول ختم به خير نخواهد شد و جز دسته سوم ماندن سخت و دشوار خواهد بود .     درود وسلام خداوند بروان پاک شهیدان

ارسال در تاريخ پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, توسط احمدفرهنگ

 

گل لاله

 

هم قطاران  دیده ها را تر کنید

با من اینک ناله را از سر کنید

هم قطاران آه من آه شماست 

درد من از درد جانکاه شماست 

  روای فتحیم وغوغا کرده ایم     

     عشق را در خون تماشا کرده ایم 

عشق خونين ، عشق بي سر ، عشق ناب

عشق مجنون ، عشق غلطان در تراب

    

 

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند ... اما حقیقت آن است که ، زمان ما را با خود برده، و شهدا مانده اند 

پيكر مقدس شهيد حسين نوبخت بعد از شهادت

خون مظلومیت هابیل ها

زخم دار دشنه قابیل ها

ما محبت را تناول کرده ایم

ما به خون یاس ها گل کرده ایم

یاس ها تصویر عشق حیدرند

یاس ها گلبوسه پیغمبرند

یاس ها احرام نیلی بسته اند

از فدک صورت به سیلی بسته اند

خاک را با ناله آذین کرده ایم

جبهه ها را مهد آئین کرده ایم

ما محبت را تناول کرده ایم

ما زخون یاس ها گل کرده ایم

ما خروش ناله های بی سریم

سینه سرخان ولای حیدریم

دانش آموزان عشق و غیرتیم

درلباس اهل بیت عترتیم

وارث صدها ضمیر خسته ایم

میهماندار دل بشکسته ایم

ما بسیجی های بی سر دیده ایم

ارباً اربا نعش اکبر دیده ایم

فاتحان بدر و خیبر دیده ایم

قاسم و عباس پرپر دیده ایم

از عطش ما جرعه ها نوشیده ایم

حنجر خونین گل بوسیده ایم

حنجر خون خدا در کربلا

حنجر اصغر ذبیح نینوا

کربلای پربلا در قلب ماست

کربلا نی ناله های دردهاست

درد گفتم دردهایم تازه شد

سوز دردم بی حد و اندازه شد

 
یاد دارم روزگار درد را
جذبه شیران رزم آورد را
یاد دارم لاله های تشنه را
قامت در خاک و خون آغشته را
یاد دارم نخل های سوخته
کودکان چشم بر در دوخته
یاد سرداران نیلوفرنشان
سبزپوشان زمین و آسمان
دفتری بود و شهادت نامه ای
باده نوشان را می و پیمانه ای
یاد باد آن روزگاران یاد باد
سرزمین لاله زاران یاد باد
یاد از آن پیر قیامت خیز باد
یاد از آن چشمان سحرانگیز باد
یادباد از آن ابرمرد زمان
آنکه ویران کرد کاخ بت گران
آنکه می در ساغر توحید داشت
آنکه در دل ها گل امید کاشت
ساقی می خوارگان حق پرست
می فروش باده ناب الست
آنکه مستان سوی او بشتافتند
بهر یاری سر زپا نشناختند
کاروان سالار خیل عاشقان
محی دین، نایب صاحب زمان
بعد از او بیچاره و حیران شدیم
در غروب ماه سرگردان شدیم
وای من غمباره باران شد دلم
سرزمین دشنه کاران شد دلم
باب تذویر و دورویی باز شد
لاف های هرزگی آغاز شد

امام خمینی

پای در قلب خداجویان زدند
آتشی کردند و بر ایمان زدند
هرچه با ما نفس بدکردار کرد
فتنه ها گر دشمن غدار کرد
گر زباطل حق شناسی مشکل است
گر به ظاهر سعی ها بی حاصل است
گر سیاست را جدا خواهد ز دین
دشمن بیچاره در این سرزمین
لیک تنها رمز پیروزی ولی است
مردمان را دست بیعت با علی ست
گر خمینی امتی را وانهاد
گر قلم از دست روح اله فتاد
روح حق را جانشینی بر حق است
امتش را او ولی مطلق است
هرکه را عشق خمینی بر دل است
هرکه را هجران رویش مشکل است
سید مظلوم را یاری کند
در مسیر قرب حق کاری کند
حال باید این کله قاضی کنیم
یا که نفس خویش را راضی کنیم
بارها گفتیم کوفی نیستیم
در عمل معلوم گردد کیستیم
ارسال در تاريخ پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, توسط احمدفرهنگ

وحدت لازمه هر جامعه اسلامی وسفارش انبیاء و اهلبیت(ع)است که باید مورد وثوق تمامی گروههای معتقد به قانون اساسی و دلسوز به نظام وانقلاب قرارگیرد والا قانون اساسی برگرفته از اسلام وخون مقدس شهداء اگر مورد قبول هریک از طرفین نباشد میشود از لفظ(خوارج) برای آنها استفاده کرد ! البته خوارج از قانون اساسی ! خوارج از حقوق مسلمه مردم ! قانون اساسی تعیین کننده وتبین کننده حدودطرفین است و خروج از آن به منزله خروج ازدایره نظام مردمیست ! عده ای که ۲۵ بهمن ماه به خیابانها آمدند و با شعار و تعدی به بیت المال مسلمین خود را معترض نامیدند هیچوقت از دایره قانون نتوانند فرارکرد و مردم نیز خط ومشی خویش را از آنان جدا کرده وخواهند کرد ودر این میان مطلبی که میماند اگر مخالفت آن گروه قلیل با شخص دولت آقای احمدی نژاداست که تاکنون به این امر مدعی بودند نامردیست که عمل تعرض به بیت المال مسلمین (آتش زدن و تعرض خودروهای مردم)را با حرف آنها در تناقض می بینم ! با این اعمال اگر کوچکترین حقی هم برای معترضین در اذهان عمومی معمول بود از دست دادند و عملا مقابل انقلاب و نظام برگرفته از اسلام ایستادند ! عهد وپیمان ما با شهداء و قانون اساسی  و وصیت نامه امام (ره)که بالاترین مسئولیت را به ما برای ایستادگی در برابر نامحرمین به نظام وانقلاب می بخشد ما را به انجام وظیفه شرعی خویش مکلف میکند بنابراین به همه گروههائی که وحدت اجتماع اسلامی ما را خدشه دارمیکنند اعلام میداریم که صبر ما دیگر لبریز شده است و در مقابل آنها(نامحرمان)خواهیم ایستاد همچنان که با خون خویش نهال اسلام و نظام اسلامی و استقلال ایران عزیز را آبیاری کرده ایم در مقابل گروه منافق هم کم نخواهیم آورد !  البته در میان طرفداران دولت هم عده ای آتش بیارمعرکه هستند که وحدت جامعه اسلامی ایرانی را خدشه دارمیکنند و از این گروه فتنه حسابشان جدا نیست !  امید است از عمل منافقانه و فتنه انگیز خویش دست برداشته و به دامان ملت مسلمان ایران برگشته و قانون اساسی و ولایت فقیه را الگوی اعمال خویش قراردهند .  انشاالله

ارسال در تاريخ چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:, توسط احمدفرهنگ

صفحه قبل 1 صفحه بعد